دلنوشته های عاشقانه من
دلنوشته های من
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

ماندنت رویا نبود ، گفته بودى با تو مى مانم ولى رفتى و گفتى که اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام، شاید این رفتن سزاى ما نبود من دعا کردم براى بازگشت ، دست هاى تو ولى بالا نبود .

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

اگريك روزازعمرم باقي مونده باشه تنهاآرزويي كه دارم اينه كه توروببوسم دوستت دارم عزيزم!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

آدمک آخر دنياست بخند
آدمک مرگ همينجاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخىکاغذي ماست بخند
آدمک خر نشوي گريه کني
آن خدايي که بزرگش خواندي
بخدا مثل تو تنهاست بخند

 

**********************************

 

بزرگترین مصیبت انسان آن است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد نه شعور کافی برای خاموش ماندن...

*********************************

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

شبی غمگین، شبی بارانی و سرد/ مرا درغربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند/ مرا چشم انتظار کوچه کرد
به من می گفت تنهایی غریب است/ ببین با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستیم بود و ندانست/ که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
خودش هرگز شکستم را نفهمید/ اگرچه تا ته دنیا صدا کرد.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

کاش قطره ای اشک بودم در چشمانت متولد میشدم...........

و بر گونه هایت زندگی میکردم و بر روی لبانت میمردم.................

تا بدانی چقد عاشق تو هستم..........

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

 

شمارش رو پاك ميكني كه فراموشش كني ....اماقسمت ناراحت كننده ش اينجاس كه:شمارش هنوزازحفظي....

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

کنــارت هستند. تا کـــی؟ تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند.
از پیشــت میروند یک روز. ..کدام روز؟ وقتی کســی جایت آمد.
.دوستــت دارند. تا چه موقع؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند.
میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه. نه...... فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود.
و این است بازی باهــم بودن

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

عشق یک جوشش کور است و پیوندی ازسر نابینایی؛

دوست داشتن پیوندی خودآگاه و ازروی بصیرت روشن وزلال.

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه ازغریزه سر زند بی ارزش است؛

دوست داشتن از روح طلوع می کندو تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست،و گذر فصل ها وعبور سالها بر آن اثرمی گذارد؛

دوست داشتن در ورای سن و زمان ومزاج زندگی میکند.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهايي است

ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشايي است

نوشته شده در تاريخ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

ز چشمت چشم آن دارم که از چشمم نیندازد / به چشمانت که چشمانم به چشمان تو می نازد
ز چشمانت زکاتی ده نگاهی کن به چشمانم .. که چشم من بجز چشمت به هرچشمی نمی نازد
 

 

************************************************

 

خدایا

آخرش نفهمیدم این جایی که من هستم،تقدیرمن است

یا..........

تقصیرمن!؟

***********************************************

 

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

اي كه ازتازگي زخم دلم تازه تري،يعني ازقصه دلتنگي من باخبري،مثل مهتاب كه ازخاطرشب ميگذرد،هرشب آهسته ازآفاق دلم ميگذري.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

رفتی اما من پنجره را تا قیامت باز میگذارم مگر یک روز از خم کوچه نمایان شوی وبرایم دستی تکان دهی

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

از دوريت چه دارم؟ غيراز دلي شكسته / ذهني هميشه ابري، فكري هميشه خسته

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, توسط ترانه |

فردا دیر است

 

به فکر رفتن هستم...میدانم که در انتهای راه می فهمم چقدر حرف نگفته در دل باقی مانده...
حرفهایی که مونده تنگ دلم...وبا گفتنش می توانستم راهی به سوی عشق باز کنم...
حرفهای ناتمامی که در کوچه پس کوچه های ستاره ها اسیر مانده اند... 
چه سنگین است...تحمل رنجی که ناجوانمردانه بهم تحمیل شد...و چه بسا سیر میکنم در غربت خیالم...که تو می آیی و به حرفهایم گوش میکنی...

بیا ...بیا قبل از رفتنم بیا...که فردا دیر است

سلام عزیزم

سلام:این قلب برای تومی تپد


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.