اي كه ازتازگي زخم دلم تازه تري،يعني ازقصه دلتنگي من باخبري،مثل مهتاب كه ازخاطرشب ميگذرد،هرشب آهسته ازآفاق دلم ميگذري.
رفتی اما من پنجره را تا قیامت باز میگذارم مگر یک روز از خم کوچه نمایان شوی وبرایم دستی تکان دهی
از دوريت چه دارم؟ غيراز دلي شكسته / ذهني هميشه ابري، فكري هميشه خسته
فردا دیر است |
||
به فکر رفتن هستم...میدانم که در انتهای راه می فهمم چقدر حرف نگفته در دل باقی مانده... بیا ...بیا قبل از رفتنم بیا...که فردا دیر است
|